پنجشنبه ۱ آذر ۱۴۰۳ |۱۹ جمادی‌الاول ۱۴۴۶ | Nov 21, 2024
مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی

حوزه/ منزل ایشان در آن دوران پناهگاه انقلابیون بود. روزی در مسجد جامع بر بالای منبر که ژاندارم‌ها هم حضور داشتند، ایشان بدون هیچ واهمه‌ای ستم‌های رژیم را افشا کرد و گفت: شاه بدتر از یزید است؛ یزید در مجلس عمومی عبا به روی سر زنش انداخت تا از دید نامحرم پنهان بماند؛ ولی شاه عکس زنش را بدون حجاب در معرض دید همه قرار می‌دهد.

به گزارش خبرگزاری حوزه، هفته نامه افق حوزه، «ویژه نامه ابراهیم انقلاب» شرح حال مرحوم آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره) را منتشر کرده که متن آن تقدیم نگاه شما فرهیختگان خواهد شد:

آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی در سال ۱۲۸۸ هجری شمسی (ربیع‌الاول ۱۳۲۸ق) در روستای شهیدیه میبد، در خانواده‌ای اصیل و مذهبی دیده به جهان گشود. پدر وی مرحوم حاج ملاعباس از افراد متدیّن و با نفوذ منطقه و موصوف به تقوا و مشهور به فضل بود. جد پدری وی، مرحوم حاج آقامحمد نیز، از نیکان میبد بود و عمر خویش را صرف مبارزه با خوانین و رفع ظلم آنان کرد و عاقبت به‌جرم دفاع از حقوق اهالی، با اشاره خوانین به‌طرز فجیعی به دست اشرار محلی به شهادت رسید.

تحصیلات

پدر محمدابراهیم دریافت که کودک وی از ذوق و حافظه خوبی برخوردار است؛ به‌همین دلیل او را نزد جدّ مادری‌اش، حاج شیخ علی فرستاد تا قرآن را فراگیرد. محمدابراهیم در آن زمان ۶ سال بیشتر نداشت. پس از فراگیری روخوانی قرآن در هفت سالگی وارد حوزه علمیه یزد شد و تا ۱۵ سالگی در مدرسه خان و مصلی، مقدمات علوم حوزوی را فراگرفت.

از آنجا که همواره هجرت برای تکمیل تحصیلات، قرین دانشوران و بزرگان علم و ادب و هنر بوده است، شیخ محمدابراهیم نیز دست به هجرتی سرنوشت‌ساز زد و برای تکمیل دروس خود به مشهد مقدس بارگاه ملکوتی هشتمین امام همام(ع) کوچید و در مدرسه نواب مشهد به فراگیری علوم حوزوی و درس و بحث پرداخت.

پس از چندسال با راهنمایی آیت‌الله العظمی حائری(ره) به سوی قم روانه شد تا در حوزه جدیدالتأسیس قم اندوخته‌های علمی خویش را ارتقا بخشد و از محضر عالمان آن دیار نیز کسب فیض نماید.

در محضر اساتید

آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی نزد بزرگان و دانشمندان گرانمایه‌ای زانوی ادب و شاگردی بر زمین زد و از خرمن معرفت و کمال آنها خوشه‌ها چید و بدین‌ترتیب، روح تشنه خود را از سرچشمه زلال معارف الهی سیراب ساخت.

اگر بخواهیم استادان آن عالم ربانی را به‌ترتیب تاریخی برشماریم، می‌توان افراد زیر را نام برد:

۱. حاج شیخ علی فرزند آیت‌الله ملاّ ابوطالب شورکی که آیت‌الله اعرافی قرآن را نزد وی آموخت. از تاریخ دقیق ولادت و درگذشت حاج شیخ علی اطلاعی در دست نیست؛ اما با توجه به اینکه شیخ محمدابراهیم در ۶ سالگی در خدمت ایشان بود، می‌توان حدس زد که وفات وی پس از سال‌های ۱۳۰۰ ـ ۱۲۹۵ ش(۱۳۴۴ق به بعد) بوده است.

۲. آیت‌الله سیدمیرزای جندقی (علم‌الهدی) که در مشهد استاد ادبیات و سطح شیخ محمدابراهیم بود.

۳. آیت‌الله میرزا حبیب‌الله گلپایگانی که در حوزه مشهد به تدریس علوم دینی اشتغال داشت و شیخ محمدابراهیم از او بهره‌های فراوانی برد.

۴. آیت‌الله‌العظمی سید شهاب‌الدین مرعشی نجفی.

۵. آیت‌الله‌العظمی سید محمدتقی خوانساری که استاد درس خارج آیت‌الله اعرافی بود.

۶. شیخ محمدعلی قمی.

۷. فاضل قفقازی پدر آیت‌الله‌العظمی محمد فاضل لنکرانی.

۸. سید صدرالدین صدر که آیت‌الله اعرافی در محضر وی دروس خارج را گذراند.

۹. حاج شیخ عباس‌علی شاهرودی.

۱۰. آیت‌الله حائری که استاد درس خارج آیت‌الله اعرافی بود.

شخصیت مورد بحث ما از آیات عظام یادشده، فقه و کلام، تفسیر و علم حدیث آموخت و در این رشته‌ها به‌مراتب بلندی دست یافت و قله‌های کمال را یکی پس از دیگری فتح کرد.

اجازه‌نامه‌هایی که آیات عظام حائری یزدی، بروجردی، امام خمینی، گلپایگانی، نجفی مرعشی، حکیم، سیدابوالحسن اصفهانی و...؟قهم؟ برای وی نگاشته‌اند، این مطلب را تأیید می‌کند که وی عالمی وارسته و سخت‌کوش بود.

اجازه‌نامه امام خمینی(ره) به وی چنین است:

باسمه تعالی

«جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقةالاسلام آقای شیخ محمدابراهیم شورکی، مجازند در تصدی امور حسبیه و شرعیه که منوط است به اذن فقیه جامع‌الشرایط فله التصدی لذلک بعد تشخیص الحکم والموضوع مع مراعاة الاحتیاط و نیز مجازند، در اخذ سهم مبارک امام(ع) و صرف نصف آن در محل، به هر نحوی که صلاح بدانند...

روح‌الله الموسوی الخمینی

مراتب علمی

آیت‌الله اعرافی در ادبیات عرب تبحر عجیبی داشت و بر بسیاری از متون فقهی همچون جواهرالکلام مسلط بود و هرگاه مسئله فقهی به میان می‌آمد، با استناد به قرآن و حدیث و با تسلط کامل، راه حل مناسبی ارائه می‌کرد. با تفسیر کاملاً آشنایی داشت و گاهی در خطبه‌های نماز جمعه و منابرش به تفسیر سوره یا آیه‌ای می‌پرداخت و بسیار موشکافانه به شرح و بسط مطلب می‌پرداخت؛ به‌گونه‌ای که جای هیچ سؤالی باقی نمی‌ماند.

با طب قدیم نیز آشنایی داشت و اوایلی که به میبد آمده بود، از روی کتاب‌های طبی مثل تحفه حکیم تنکابنی، با تجویز گیاهان دارویی طبابت می‌کرد. کتاب‌های حوزوی را به‌خوبی تدریس می‌کرد. در اغلب کتاب‌های ایشان حاشیه‌هایی دیده می‌شود که به توضیح و تبیین موضوع پرداخته است. چند اثر علمی تألیف کرد که چهل حدیث، یادداشت‌های فقهی، تفسیری، تاریخی و اخلاقی و حواشی بر کتب درسی و غیره از آن جمله‌اند.

جلسات تفسیر

او با تفسیر آشنایی کامل داشت. ابتدا که به میبد آمده بود، شب‌ها پس از نماز جماعتی که در منزل پدرشان می‌خواندند، برای عموم تفسیر می‌گفت. چند وقتی هم صبح‌ها پس از نماز، برای گروهی از خواص تفسیر شبّر می‌گفت که برخی روحانیان هم شرکت می‌کردند. در ماه مبارک رمضان پس از نماز صبح و پیش از شروع جلسه قرائت قرآن، آیاتی از همان جزئی که قرار بود در آن روز قرائت شود، برای مردم تفسیر می‌کرد و بسیار دقیق بحث‌های تفسیری را مطرح می‌کردند. در منابر و خطبه‌ها هم از تفسیر قرآن بهره می‌برد و در روایات هم تبحر خاصی داشت.

بر کرسی تدریس

در تدریس کتب حوزوی تبحر کامل داشت. از همان زمان که در قم بود، تدریس می‌کرد. در میبد هم شاگردانی داشت که برخی از شاگردان وی امروز از اساتید بزرگ و صاحب‌نام حوزه‌اند. بسیاری از روحانیان آن منطقه، طلبگی را از محضر ایشان آغاز کرده‌ و کتب مقدماتی را از ایشان فراگرفته‌اند.

تهذیب مقدم بر تحصیل

آیت‌الله اعرافی معتقد بود که تحصیل علم باید همراه با اخلاق باشد و طلبه از روزی که پا به حوزه می‌گذارد، حتماً برنامه اخلاقی داشته باشد. هنگامی که متخلّق به اخلاق نیکوی اسلامی گردید، علم را نیز فرا می‌گیرد و چراغ علم را به زیور اخلاق می‌آراید؛ لذا کتاب معراج‌السعاده را کتاب انسان‌ساز می‌دانست و معتقد بود که طلبه‌ها باید این کتاب را مطالعه کنند و گاهی خود بلند می‌خواند تا دیگران هم گوش کنند و متوجه مضامین و مفاهیم عمیق آن شوند. یکی از شاگردان ایشان می‌گوید: من با مشورت ایشان طلبه شدم و ایشان در همان اولین روزها گفت: کتاب معراج‌السعاده مرحوم نراقی را تهیه کنم. حدود یک سال کتاب معراج‌السعاده و نصاب‌الصبیان را به بنده درس می‌داد و معتقد بودند، طلبه باید متخلّق به اخلاق اسلامی شود و بعد علوم دینی را فرا بگیرد.

ذوق و هنر

ایشان ذوق سرشاری داشت و هنرمندی باذوق بود و به هنر و زیبایی علاقه خاصی داشت. خطش بسیار زیبا بود. انشاء و نگارش ادیبانه و زیبا و شیوایی داشت. آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) به‌لحاظ اینکه به خط خوب و نگارش صحیح و ادیبانه عنایت ویژه‌ای داشت، به نامه‌هایی که او برایشان می‌فرستاد، عنایت داشتند و ایشان را تحسین می‌کردند.

سبک منبر مشهدی

سخنرانی ایشان جذاب بود و می‌گفت: سبک منبر ما مشهدی است. گاهی منبرش تا سه ساعت طول می‌کشید. ایشان از یک مطلبی به‌مناسبتی به مطلب دیگر می‌رفت و می‌گفت: باید به‌سبک قرآنی صحبت کرد. گاهی چندبار وسط صحبت دعا می‌کرد و مصیبت می‌خواند و باز مطلب تازه‌ای می‌گفت. انسان پای منبر ایشان خسته نمی‌شد.

آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره) از نگــاه دیگــــران

آیتالله امامی کاشانی

آیت‌الله محمد امامی کاشانی، تولیت مدرسه ‌عالی شهید مطهری(ره)در گفت‌وگویی با هفته‌نامه افق حوزه، درباره شخصیت اخلاقی و اجتماعی آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی(ره) بیان نمود: «مرحوم اعرافی، ویژگی‌های منحصر به فردی داشت و بزرگان و عالمان زبان به تعریف و تکریم از او می‌گشودند. ایشان به‌حق عالمی ربانی بودند! یعنی عارف، زاهد، آگاه به زمان، انقلابی و شجاع ...؛ در عین حالی که در عرفان و زهد در سطح بالایی بودند، در انقلابی بودن، آگاهی به مقتضیات زمان، پیروی از امام راحل و به کار بستن نظرات ایشان و عشق به آن بزرگوار نیز، بسیار عجیب و از نظر تواضع و فروتنی فوق‌العاده بودند.

ایشان قبل از انقلاب به بنده پیام دادند که به یزد بروم و شعبه‌ای از دبیرستان معارف را در آنجا تأسیس کنم. بنده به یزد رفتم و ایشان را در یک منزل کاه‌گلی بسیار ساده و بی‌آلایش ملاقات کردم؛ منزلی که محل رفت و آمد بزرگان و دیگر ارباب رجوع بود و امورات مردم در آنجا رتق و فتق می‌شد. او به‌تمام معنا در سطح مردم زندگی می‌کرد. زهد و بی آلایشی و بی‌رغبتی تمام به دنیا با آن‌همه علم و کمالات اخلاقی و عرفانی و زندگی در یک خانه بسیار محقر، هر بیننده‌ای را به تعجب وا می‌داشت.

پیشنهادی که مرا شگفتزده کرد

وقتی که برای اولین‌بار ایشان را در آن خانه محقر ملاقات کردم، نکته‌ای که ذهنم را به خود مشغول کرده بود، پیشنهاد تأسیس دبیرستان معارف بود. اینکه چگونه می‌شود که یک شخصیتی با این‌همه زهد و عرفان و گریزان از زخارف دنیوی، زمان‌شناس و عالم به‌روز و دوراندیش است و وضعیت مدارس و آموزش و پرورش و نیازهای جوانان آن روز را به‌خوبی می‌شناسد و برای رفع مشکلات جوانان منطقه چنین تصمیم بزرگی گرفته‌اند. در آن زمان در کل کشور هیچ‌کس از بنده برای تأسیس دبیرستان معارف دعوت نکرده بود؛ ولی ایشان دعوت کردند و حتی در برخی از استان‌ها خودمان پیش‌قدم شدیم و به عالم بزرگ و سرشناس آن شهر پیشنهاد چنین دبیرستان معارف را دادیم؛ اما با کمال تعجب می‌گفتند: ما مدرسه علمیه داریم و نیازی نیست؛ یعنی اصلاً بین دبیرستان معارف و دبیرستان مربوط به آموزش و پرورش فرقی قائل نبودند؛ اما آیت‌الله اعرافی واقعاً شخصیت فوق‌العاده، زمان‌شناس و عالم به‌روز بودند.

آخرین باری که وی را ملاقات کردم، وقتی بود که نمی‌توانستند، از تخت بیماری بلند شوند. در همان حالت وقتی احوال ایشان را پرسیدم، جز ذکر و حمد و شکر خدا چیزی نمی‌گفتند.

کلامشان نافذ و تأثیرگذار بود. جلساتی که تشکیل می‌شد و دوستان می‌آمدند، به موعظه و نصیحت مقید بودند. بزرگان اهل علم و عامه مردم می‌گفتند: موعظه‌ها و خطبه‌های نمازجمعه‌شان به جان آدم می‌نشیند و بسیار تأثیرگذار است و مدت‌ها در دل و جان ما ماندگار است.

در نماز میت به روایت عمل کن!

برای مراسم خاک‌سپاری آن فقید سعید و اقامه نماز میت به یزد دعوت شدم. بنده چون ایشان را یک انسان کامل و پاک می‌دانستم و اصلاً ایشان را اهل گناه نمی‌دیدم، هنگاه قرائت نماز میت وقتی فقره «اِنْ کانَ مُحْسِناً فَزِدْ فی اِحْسانِهِ» را خواندم، از خواندن جمله «وَ اِنْ کانَ مُسیئاً فَتَجاوَزْ عَنْهُ» صرف‌نظر کردم؛ چون حقیقتاً ایشان را مبرای از هرگونه گناه دیده بودم.

فردای آن‌روز در مراسم ختم ایشان یکی از علمای آن شهر به بنده گفتند: دیشب خواب مرحوم آیت‌الله اعرافی را دیدم و به من گفتند که به شما بگویم: شما اگرچه مجتهد هستید، می‌توانید به اجتهاد خود عمل کنید؛ اما نماز میت روایت است، باید کامل بخوانید.

حجتالاسلام والمسلمین سیدجلال یحییزاده(ره)

پدر بنده در تابستان سال ۱۳۵۳ مرا سوار بر دوچرخه کردند و به منزل مرحوم اعرافی بردند. در آنجا به ایشان گفت که می‌خواهم، پسرم طلبه شود. مرحوم اعرافی هم در آنجا اولین درس طلبگی را به من آموخت. یادم هست که با همان لحن و صدای خودشان، از کتاب شرح امثله -اولین کتابی است که طلاب می‌خوانند- این روایت را به من آموخت که بدان «اَوَّلُ‌العِلم مَعرِفَة‌الجَبّار وَ آخِرُالعِلمِ تَفویضُ‌الاَمرِ اِلَیهِ»؛ در همان مسجدی که الآن به خانه‌شان متصل شده است، این روایت را به من آموخت. ایشان بسیار طلبه‌دوست بود. در آن شرایط هم، بهترین کار این بود که طلاب بیشتر شوند. چند هفته‌ای را خود مرحوم اعرافی به ما درس می‌دادند و بعد از آن‌هم، در اواسط تابستان حاج شیخ علیرضا اعرافی که مدتی را در قم مشغول تحصیل بودند، به‌عنوان تعطیلات تابستان به میبد آمدند و ادامه تدریس ما را بر عهده گرفتند. در همین مکانی که اکنون قبر مرحوم آیت‌الله اعرافی هست، جایگاهی بود که به‌عنوان مدرسه علمیه تلقی می‌شد و ما در آنجا دروس حوزوی خود را شروع کردیم.

حجتالاسلام والمسلمین قرائتی

مرحوم آیت‌الله اعرافی کسی بود که مهریه همسرش را فروخت و برای مردم که با مشکل آب مواجه بودند، آب فراهم کرد .

گفته شده است که ایشان سال‌ها صاحب فرزند نمی‌شد. رفت شروع به اذان گفتن کرد و خداوند پسرهای زیادی به او عطا کرد که امروز یکی از آنها به درجه اجتهاد رسیده است و الآن مدیریت ده‌ها هزار طلبه از حدود یکصد کشور را در اختیار دارد. این از برکات همان اشک‌ها و نماز ایشان است. کسی که در کارهایش خدا را در نظر بگیرد، امدادهای غیبی را دریافت می‌کند. دنیا دست انسان‌های وارسته است .

حجتالاسلام والمسلمین حاج سیداسدالله امامی

تا آنجائی‌ که اینجانب اطلاع دارم، زندگینامه مرحوم آیت‌الله اعرافی به دو بخش تقسیم می‌شود: بخش اول قبل از انقلاب اسلامی یعنی در دوران حکومت طاغوت و بخش دوم، بعد از پیروزی انقلاب و دوران پربرکت جمهوری اسلامی.

در بخش اول، ایشان از همان ابتدا به مبارزه با فرقه ضاله بهائیت برخاستند و آنان را از منطقه امیرآباد میبد بیرون نمودند و همچنین مبارزه ایشان با ظالمان و متجاوزان به بیت‌المال و رباخواران مثال‌زدنی بود تا آنجا که در این راستا در سال ۱۳۵۹ اقدام به تأسیس صندوق قرض‌الحسنه قائم آل‌محمد(ص) نمودند. ایشان به‌همراه شهید محراب آیت‌الله صدوقی(ره) در تأسیس حوزه علمیه شهرستان میبد زحمت فراوانی کشیدند و به اینجانب کمک‌های بسیاری نمودند و در این راه نباید تلاش‌های مرحوم آقای سیدعباس امامی(مسجدی) را نادیده گرفت.

حضرت آیـت‌الله اعرافی، سهم امامی را که به دستشان می‌رسید، در زمان مرجعیت آیت‌الله‌العظمی بروجردی(ره) برای ایشان ارسال می‌نمودند و همیشه میزانی از دارایی خود را صرف تبلیغ و گسترش دین می‌نمودند.

در امر قضاوت نیز هرگاه افرادی برای این امر مراجعه می‌نمود، ایشان می‌گفتند: مسلمان دروغ نمی‌گوید. شما راست بگویید تا من قضاوت کنم.

٭ فعـــــالیــــتهــــــــای فــــــــــــرهنــــگــــــــــــی

مبارزه با خرافات

آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی، مردم را از بدعت‌های ناروا و ناپسند برحذر می‌داشت و از کارهایی همچون آتش کردن اسپند در اول ماه اسفند و چهارشنبه سوری و... منع می‌کرد.

در کنار شهیدیه، زیارتگاهی معروف به خواجه‌خضر بود. مردم اعتقاد داشتند که خضر(ع) در آنجا ظاهر شده و کراماتی بروز داده است. از آنجا که وی عالمی دقیق بود، با تحقیق در این زمینه دریافت که این داستان ساختگی است و سندی ندارد و حتی جای پایی که روی سنگی قرار داشت و مردم آن را قدمگاه امام رضا(ع) می‌دانستند، کار سنگ‌تراشی است که چنین کاری کرده و بالای آن نوشته: قدمگاه امام رضا(ع)!

یکی از روحانیان می‌گوید: ایشان مرا همراه با خود به آن محل برد و پیرزنی را که خدمت‌کار آنجا بود، به‌بهانه‌ای دنبال کار فرستاد و آن سنگ را از جا کندیم و بیرون آوردیم.

آمر به معروف و ناهی از منکر

آن عالم پارسا نسبت به امر به معروف و نهی از منکر بی‌پروا بود و تلاش می‌کرد تا منکری نهادینه نشود و جا نیفتد؛ از این‌رو اگر کسی خدای ناکرده می‌خواست منکری انجام بدهد و یا کوچک‌ترین منکری داشت، با بی‌پروایی نهی می‌کرد و مواظب بود که مبادا یک‌وقت مسائل خلاف شرعی در محل پیدا شود.

یکی از فضلای آن‌سامان می‌گوید: یکی از ویژگی‌های ایشان در امر به معروف و نهی از منکر، این بود که نسبت به منکرات و بدعت‌هایی که اتفاق می‌افتاد، عصبانی می‌شد. این عصبانیت صوری نبود و اگر می‌فهمید، دارد گناهی صورت می‌گیرد، با تمام وجود ناراحت می‌شد و تلاش می‌کرد، هر طوری که شده، با این گناه مبارزه کند و از میان بردارد.

روش مبارزه‌شان، استفاده از خود مردم متدین بود و مسجد را پایگاه قرار می‌داد تا منکرات را بردارد. به‌خاطر اقتدار و محبوبیتی که میان مردم داشت، توانست این دو فریضه بزرگ الهی را در جامعه پیاده کند. به‌محض اینکه منکری را می‌دید، بدون ملاحظه با ظرافت‌های خاص و حتی گاهی به‌شوخی و گاهی به‌جدی و تند برخورد می‌کرد و این رفتارشان تأثیرگذار هم بود.

مصادیق امر به معروف و نهی از منکر

آیت‌الله عراقی(ره) عنایت شدیدی به اجرای احکام شرع داشت و کوچک‌ترین بی‌توجهی به دستورات الهی و اهانت به دین و مقدسات دینی را برنمی‌تافت و در مقابل آن ایستادگی می‌کرد. در هر موردی به‌مقتضای خود با شیوه مناسب برخورد کرده و امر به معروف و نهی از منکر می‌کرد؛ حتی قبل از انقلاب تا حدی که امکان داشت، حدود و تعزیرات الهی را اجرا می‌کرد که به برخی از مصادیق آنها اشاره می‌شود:

الف: تعزیر اسلامی همین است

شخصی می‌گوید: کسی در محل کار نامشروعی انجام می‌داد. بعد از چندبار تذکر و بی‌اعتنایی آن شخص، روزی یک سیلی به او زدم و او شکایت مرا به آیت‌الله اعرافی برد. ایشان گفته بود: کار خوبی کرده است؛ تعزیر اسلامی همین است؛ البته خود آن شخص هم بعدها گفته بود: فلانی خوب کرد به من سیلی زد؛ چون آن سیلی باعث شد که من دست از آن کار بردارم.

ب: با این پول برای خانمها روسری بخرید

اوایل انقلاب که هنوز آثار طاغوت در مراکز دولتی وجود داشت، ایشان روزی برای عیادت شخصی به بیمارستان افشار یزد رفت. رئیس بیمارستان و پرسنل آنجا همین که ایشان را شناختند، آمدند و مؤدبانه کنار ایشان ایستادند. برخی از پرستاران آنجا روسری نداشته و بی‌حجاب بودند. ایشان همان‌طور که روی صندلی نشسته بود، دست به جیب برد و اسکناسی بیرون آورد و به رئیس بیمارستان داد و گفت: این را به‌عنون بیعانه بگیرید و برای این خانم‌ها روسری بخرید. این اقدام حکیمانه و زیبا به‌قدری مؤثر واقع شد که یکی دو روز بعد تمام پرسنل بیمارستان روسری به‌سر کردند.

ج : در روستای مزرعه کلانتر

رفتار آیت‌الله اعرافی(ره) با زرتشتیان منطقه، رفتاری مسالمت‌آمیز بود؛ اما اگر احساس می‌کرد که قصد سوئی دارند و پای ایمان مسلمانان در کار است، با آنان برخورد می‌کرد. مزرعه کلانتر، روستایی است که در آن زرتشتی و مسلمان با هم زندگی می‌کردند. کدخدای آنجا زرتشتی بود. کسی خبر آورد که کدخدا شناسنامه چند مسلمان را زرتشتی کرده و نام آنان را به‌نام‌هایی که در میان زرتشتیان رواج دارد، تغییر داده و زمینه‌ای را فراهم کرده که نزدیک است، برخی مسلمانان که عوام و ساده‌لوح‌اند، به آیین زرتشتی گرایش پیدا کنند. ایشان وقتی از جریان مطلع شد، اعلام کرد که مردم جمع شوند و به طرف مزرعه کلانتر حرکت کردند. او در آنجا از کسی پرسید: اسمت چیست؟ گفت: اسم من احمد بوده؛ ولی الآن رستم است. ایشان خیلی ناراحت شد و دستور داد، چند نفر زرتشتی مسئول این جریانات اخیر را مؤاخذه کردند و آن مشکل برطرف شد. بعد هم مسجدی را در آنجا بنا کردند.

٭ ویژگــی‌های ممتـــاز اخلاقــی

مردمداری

یکی از ویژگی‌های ممتاز آیت‌الله اعرافی مردم‌داری یا خدمت‌گزاری به مردم به‌معنای واقعی کلمه بود. مردم را دوست می‌داشت و عاشق مردم بود. بعد از رسیدن به مقامات علمی با اینکه می‌توانست، در حوزه بماند و بدرخشد و دانش و توانمندی و استعدادهای خود را در مراکز حوزوی افزایش دهد و ظهور و بروز بهتری داشته باشد؛ اما به‌سبب عشق به مردم و علاقه‌مندی به مردم منطقه خودش، حوزه را رها کرد و به میان مردم خودش آمد و به هدایت و تربیت آنان مشغول گردید. این درسی عملی است از آیت‌الله اعرافی برای حوزویان که با دست‌مایه‌ای از علم و اندوخته‌ای از فقه و معارف الهی آمد تا مردم را هدایت کند و بار و بنه خود را در محل خودش ریخت و مسجد، منبر و موعظه، بصیرت-افزایی و روشنگری، هدایت و امر به معروف و نهی از منکر داشت.

آداب مردمداری

کسانی که با آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی حشر و نشر داشتند، معتقدند که آن بزرگوار از جنس مردم بود و خود را از مردم جدا نمی‌دانست و مردم نیز او را از جنس خود می‌دانستند. زندگی ایشان در حد اقشار ضعیف جامعه بود. مهم‌ترین اصول مردم‌داری آن آیت پارسایی این بود که با نگاه احترام‌آمیز به مردم می‌نگریست و در برخوردها با دیگران حتی کودکان در سلام دادن پیش‌قدم بود و نام آنان را با احترام و عظمت می‌برد و در مقابل آنان بلند می‌شد و در استقبال و بدرقه مردم ممتاز بود. هرکس از مکه و یا مشهد برمی‌گشت، به دیدارش می‌رفت و فرقی بین صغیر و کبیر یا فقیر و غنی و آشنا و غریبه نداشت. در حل گرفتاری‌های مردم خصوصاً افراد نیازمند بسیار کوشا بود. بسیار مهمان‌نواز بود. به سادات تکریم فراوان می‌کرد و دست آنان حتی کودکان‌شان را می‌بوسید و به احترام آنان از جا برمی‌خاست.

جاذبههای معنوی و تأثیرگذار

به تعظیم و تکریم علما و طلاب و اهل علم کوشا بود و چه بسیار پدرانی که تحت تأثیر روحانیت ایشان فرزندان خود را به طلبگی تشویق می‌کردند و چه بسیار جوانانی که با دیدن توجه ایشان به طلاب، به حوزه روی آوردند و علی‌رغم داشتن جایگاه والای علمی، متواضعانه به طلاب مبتدی تدریس می‌کرد و گاه تنها برای یک طلبه درس می‌گفت. توجه خاصی به قشر جوان و دانشجویان به‌عنون آینده‌سازان جامعه داشت و آنان را مجذوب و شیفته شخصیت خود می‌ساخت. با آغوش باز آنان را به حضور می‌پذیرفت و آنان را به فعالیت‌های فرهنگی، مذهبی و علمی ترغیب می‌کرد و در این راستا از آنان با شیرینی پذیرایی می‌کرد.

او مرجع علمی و دینی برای دانشجویان به‌شمار می‌رفت و در پاسخ‌گویی از سؤالات و شبهات پیش‌قدم می‌شد. همواره دانشجویان را به ازدواج تشویق می‌کرد و معتقد بود که سخت‌گیری‌ها و رسومات نادرست در امر ازدواج باید حذف شود. مراقب حق‌الناس بود و زندگی زاهدانه‌ای داشت و هیچ دلبستگی به مظاهر مادی نداشت. ساده‌ترین لباس‌ها را می‌پوشید و زندگی شخصی و خانوادگی بسیار عادی داشت؛ با اینکه عالم تراز اول علمی شهر بود.

احترام به عالمان

یکی از خصال ممتاز آیت‌الله اعرافی(ره) علاقه و احترام خاصی بود که نسبت به عالمان داشت. طلاب و روحانیون را بسیار گرامی می‌داشت. اگر طلبه‌ای وارد می‌شد، تمام‌قد در مقابلش می‌ایستاد. منزل ایشان پایگاه مبلغان دینی بود و آنان بدون استثنا مهمان ایشان بودند. ایشان هم با احترام خاصی از آنان پذیرایی می‌کرد و حتی لباس‌های آنان را هم برای شستن به اندرونی می‌برد. طلبه‌ای در ضمن خاطرات خود می‌گوید: یک روز درز پیراهن من باز شده بود. ایشان شخصاً با دست خود آن را چرخ کرد و هر وقت محضرشان مشرف می‌شدم، خیلی محبت و عنایت داشت. اگر کسی می‌خواست حرمتِ طلبه‌ای را بشکند، قاطعانه در مقابلش می‌ایستاد و از آن طلبه دفاع می‌کرد.

آیت‌الله حاج شیخ علیرضا اعرافی در این‌باره می‌گوید: «ایشان نسبت به اهل علم و به‌خصوص روحانیان فوق‌العاده احترام قائل بودند و تحمل نداشتند، کسی به آنها بی‌احترامی بکند؛ حتی اگر ما گاهی در منزل نام اهل علمی را سبک می‌بردیم، ایشان به‌شدت ما را برحذر می‌داشتند و توصیه می‌کردند که نام بزرگان را به بزرگی و نیکی ببرید».

احترام علما به ایشان

علما و بزرگان منطقه هم به مرحوم آیت‌الله اعرافی احترام گذاشته و به ایشان ارادت داشتند. یکی از نزدیکان ایشان در این‌باره می‌گوید: دو نفر از شهیدیه، محل اقامت آیت‌الله اعرافی نزاعی داشتند و برای حل نزاع پیش مرحوم حاج ملامحمد حائری اردکانی رفته بودند. ایشان گفته بود: شما حاج شیخ ابراهیم را دارید. چرا پیش من آمده‌اید؟! ایشان سطحشان از من بالاتر است. به ایشان مراجعه کنید. و یا قبل از آمدن ایشان به میبد، حاج شیخ غلامرضا فقیه خراسانی عالم و فقیه معروف یزد به میبد می‌آمد و بعد از آمدن آیت‌الله اعرافی، حاج شیخ غلامرضا فرمودند: شما دیگر خزینه‌ای گرانبها دارید و نیازی به من ندارید. یکی از روحانیان می‌گوید: حاج شیخ غلامرضا فقیه خراستانی، آیت‌الله اعرافی را خیلی دوست می‌داشت و هر جایی که غذا نمی‌خورد و بهانه می‌کرد که من نان خشک و ماست همراه دارم، خانه آیت‌الله اعرافی زیاد می‌آمد و هرچه می‌آوردند، می‌خورد. خیلی هم به ایشان احترام می‌گذاشت.

شرط مهریه کم برای خواندن عقد

وقتی برای عقد نوه دختریش به کرمان رفته بود، خانواده عروس و داماد در مورد مهریه بر مبلغی توافق کرده بودند که اگرچه در شأن نوه ایشان بود؛ ولی ایشان آن را زیاد می‌دانست. روی این حساب گفته بود: اگر می‌خواهید من عقد بخوانم، باید مبلغ را کم کنید. آنها هم مبلغ را به‌اندازه‌ای نوشته بودند که ایشان مقرر کرده بود.

احترام به سادات

او به سادات و فرزندان پیامبر(ص) احترام فوق‌العاده‌ای می‌گذاشت. در مقابل آنان تمام‌قد می‌ایستاد و در حد امکان نیازهای آنان را پاسخ داده و به آنها کمک می‌کرد. دوست داشت، سادات در زی خاصی باشند تا شناخته شوند و نمی‌پسندید، کسی که سید نیست، تشبه به سادات داشته باشد. زمانی که در مدینه بود، چهره روحانی ایشان یکی از اهالی آنجا را جذب خود کرده بود. آن شخص از ایشان پرسیده بود: انت‌السید؟ ایشان هم گفته بود: ما انا بسید؛ ولکن احب السید.

کمک به خانواده در منزل

آیت‌الله اعرافی(ره) در کارهای منزل مثل خیاطی، آشپزی، شستشو و نظافت به خانواده کمک می‌کرد. ایشان به حقوق همه افرادی که با ایشان معاشر بودند، توجه داشت و دیگران را به رعایت حقوق یکدیگر سفارش می‌کرد. اوایل خود خیاطی می‌کرد و لباس خود و فرزندانشان را می‌دوخت. خیاطی را از همسر اولش یاد گرفته بود و بعدها که همسرش از دنیا رفت و همسر دیگری اختیار کرد، همسر دومش، خیاطی را از ایشان یاد گرفت. آن بزرگوار در ادب و تواضع و اخلاق سرآمد بود. جلوی هیچ‌کس حتی خانواده پا دراز نمی‌کرد. جز مواقع خواب همیشه با لباس روحانی بود؛ حتی در اندرون در مقابل کسانی که بر ایشان وارد می‌شدند، می‌ایستاد. به بچه‌ها سلام می‌داد. به نظافت خیلی اهمیت می‌داد. در خانه به فرزندان محبت شدید می‌ورزید و به آنان شخصیت می‌داد و نامشان را با احترام می‌برد و در تربیت آنان کوشا بود. فرزندانشان را به فراگیری خط خوش، مطالعه و تحصیل علم، قرائت قرآن و دعا و تخلق به اخلاق الهی ترغیب می‌کرد. اگر کسی در خانه مشغول مطالعه بود، توجه داشت که فضای آرامی برای او فراهم باشد. شخصاً بر دروس فرزندان نظارت داشت و ریزترین نکته‌های درسی و اخلاقی فرزندان از نظر ایشان پنهان نمی‌ماند و نسبت به آنها حساسیت نشان می‌داد.

عشق به خاندان رسالت و اهلبیت(ع)

هر صبح و شام در مسجد ذکر مصیبت می‌شد و هرگاه نام یکی از اهل‌بیت(ع) برده می‌شد، به‌شدت متأثر می‌گردید و می‌گریست و چون خودش به ذکر مصیبت می‌پرداخت، بارها به‌شدت گریه می‌کرد و حاضران را تحت تأثیر قرار می‌داد. او عالمی روشن‌فکر بود. با همه علاقه‌ای که به عزاداری و مرثیه‌سرایی داشت، از تحریف مسائل عاشورا و تاریخ ائمه اطهار(ع) ناراحت می‌شد و با آن برخورد می‌کرد و با تعزیه‌خوانی و قمه‌زنی مخالف بود و از هر چیزی که وهن اسلام شمرده می‌شد، منع می‌کرد.

در محراب عبادت

ایشان مردی عابد و زاهد و شب‌زنده‌دار بود و با تهجد و شب‌زنده‌داری انسی دیرینه داشت. علاوه بر اهتمام به واجبات، در انجام نوافل و مستحبات نیز بسیار مراقب بود. در نماز چهره‌ای نورانی و حالتی معنوی پیدا می‌کرد. در روزهای انقلاب گاهی که تظاهرات به ظهر می‌کشید، نماز جماعت برپا می‌کرد. تأکید زیادی به اقامه نماز جماعت در مدارس در اول وقت شرعی داشت.

رعایت حقالناس

آیت‌الله اعرافی توجه و دقت خاصی در رعایت حق‌الناس داشت و حتی در مورد کسانی که با ایشان در ارتباط بودند یا به‌عنوان خادم و محافظ در بیت ایشان بودند، توجه خاصی داشت تا حقی از آنان ضایع نشود. همواره طوری رفتار می‌کردند که به آنها بد و سخت نگذرد و اگر در مواردی لازم بود، به آنها تذکری بدهد، پس از آن دل‌جویی می‌کرد و طوری با محبت برخورد می‌کرد که ناراحتی از دل آنها بیرون برود؛ همچنین اجازه نمی‌داد، به‌بهانه‌هایی حقوق دیگران ضایع شود. در خصوص بهائیانی که آنها را از میبد و اردکان بیرون کرده بود، اجازه نداد، در اموالشان تصرف شود و گفت: اموال آنها باید بین ورثه مسلمان‌شان تقسیم شود. توجه داشت، کسانی که به‌نحوی منسوب به ایشان می‌شدند، حقی را از کسی ضایع نکنند.

بر سفره سخاوت

از دیگر ویژگی‌های کم‌نظیر آیت‌الله اعرافی، گشاده‌دستی و بذل و بخشش بود. او به سینه هیچ فقیر و مستمندی دست رد نمی‌زد. ممکن نبود، نیازمندی به او مراجعه کند و با دست خالی بازگردد.

سخاوت بی‌نظیرشان زبان‌زد خاص و عام بود. بیشتر ثروتی را که از پدرش به ارث رسیده بود، فروخت و در این راه صرف کرد. همه هدایایی را که به او می‌دانند، به دیگران می‌بخشید. به هیچ فقیری نه نمی‌گفت. فصل برداشت محصول بر منبر اعلام می‌کرد: هرکس میوه نیاز دارد، از زمین ما بچیند. هنگامی که میوه باغش می‌رسید، قفل آن را برمی‌داشت تا هرکس خواست، از آن استفاده کند.

در روزگار تحصیل در حوزه، پدر آیت‌الله اعرافی هر ماه مبلغی پول برای وی می‌فرستاد. او نیز مقداری از آن پول‌ها را به طلاب نیازمند می‌بخشید و بقیه را به خرید آذوقه و میوه اختصاص می‌داد. به‌همین سبب معمولاً حجره او شلوغ بود و همگان از دست گشاده وی استفاده می‌کردند. پدرش گفته است: محمدابراهیم چنان سخاوت دارد که اگر همه دنیا را به او بدهی، در یک روز آن را تمام می‌کند و به دیگران می‌بخشد و ذره‌ای برای خود نگه نمی‌دارد. نمونه‌های فراوانی از سخاوت و بذل و بخشش آن بزرگوار وجود دارد که فقط به یک نمونه از آن اشاره می‌شود:

حجت‌الاسلام حاج سیداسدالله امامی که از شاگردان آن بزرگوار است، درباره سخاوت استادش می‌گوید: از وی اجازه گرفتم تا برای تکمیل درس به نجف بروم. در همان مجلس آیت‌الله سیدعلیرضا مدرسی لب‌خندقی، عبای مرغوب و گران‌قیمتی به آیت‌الله اعرافی بخشید. او نیز عبای مذکور را باز کرد و با نهایت احترام به من هدیه داد و گفت: او عازم نجف است. بیشتر بدان نیاز دارد. عبای پربرکتی بود. ۱۲ سال زمستان‌های نجف را با این عبا به سر بردم؛ برایم هم عبا بود و هم لحاف.

هر جمعه بدون استثناء به تمامی دست‌اندرکاران برگزاری نمازجمعه مبلغی را به‌عنون احسان و بخشش هدیه می‌داد و به کسان و اطرافیانی که نزد ایشان می‌آمدند، مبلغی را هدیه می‌داد. از این‌رو اغلب مردم به‌شکلی طعم سخاوت ایشان را چشیده بودند و ایشان را به صفت ممتاز اخلاقی سخاوت می‌شناختند.

به برکت اذان فرزندار شدم

آن بزرگوار مقید به اذان گفتن بود. اغلب اذان صبح مسجد را خودش می‌گفت. حتی در مواقع بیماری میکروفون را کنار بستر ایشان می‌بردند و ایشان اذان می‌گفت. می‌گفت: من پسرهایم را از برکت اذان به دست آورده‌ام. ایشان در ابتدای تأهل تا مدت‌ها پسر نداشت و از خداوند طلب فرزند ذکور می‌کرد. بعدها یکی از عالمان -ظاهراً آقای فکور- به ایشان گفته بود: اگر پسر می‌خواهی، اذان بگو. اشتیاق وی به اذان به‌حدی است که وصیت کرده بود که مرا جایی دفن کنید که بالای سرم اذان بگویند؛ به‌همین سبب او را زیر مأذنه مسجد انقلاب دفن کردند.

نماز جماعت بهنیابت پدر

او تا مدتی بعد از رحلت پدر هر روز بعد از نماز صبح، نماز یک شبانه‌روز را به‌نیابت از مرحوم والدشان به جماعت می‌خواند و عده‌ای هم به‌نیابت از آن‌مرحوم به ایشان اقتدا می‌کردند. به این ترتیب هر صبح حدود ۲۰ شبانه‌روز نماز به-نیابت پدرش خوانده می‌شد. به نمازگزاران می‌گفت: شما برای خدا بخوانید. ما هم برای خدا دستمزدی به شما می‌دهیم. بعد پولی به یکی از نمازگزاران می‌دادند که بین کسانی که نماز خوانده‌اند، تقسیم کند.

همسفره شدن با مهمانان زرتشتی

هرگاه بین زرتشتیان منطقه اختلافی در می‌گرفت، می‌گفت: ما فقط حاج شیخ را قبول داریم و برای حل نزاع به منزل ایشان می‌آمدند. روزی هنگام ظهر بود که زرتشتیان برای حل نزاعی به حضور ایشان رسیدند. ایشان مثل همیشه مهمان داشت و سفره ناهارشان گسترده بود. به زرتشتیان گفت: دستتان را بشویید و با ما غذا بخورید! مهمانان ایشان تعجب کردند. ایشان گفت: روایاتی داریم که نجاست اینها عارضی است نه ذاتی.

اهدای قالیچه

یکی از ارادتمندان ایشان می‌گوید: شخصی از طبس به منزل ایشان آمده بود. وقتی بیرون می‌رفت، دیدم قالیچه‌ای زیر بغل دارد و گفت: به حاج شیخ گفتم، فرش ندارم، این قالیچه را به من داد.

همان مقدار که نیاز داشتم به من داد

یکی از بستگان مرحوم آیت‌الله اعرافی نقل می‌کند: یکی از روحانیون منطقه نسبت به ایشان نظر خوبی نداشت و برای دیدار با او علاقه‌ای نشان نمی‌داد. یک روز حاج شیخ در قم به منزل ما آمد. من از آن روحانی خواستم که به دیدن ایشان بیاید. وی به‌خاطر من آمد. بعد کم‌کم با هم دوست شدند و رفت و آمد داشتند. بعدها آن آقا به من گفت: حاج شیخ را دست‌کم نگیرید! گفتم: چطور؟ گفت: یک روز که ایشان به‌همراه شما برای بازدید به منزل ما آمدند، من برای امر مهمی احتیاج شدیدی به پول داشتم، ولی به کسی نگفته بودم. ایشان به‌بهانه‌ای از اتاق بیرون آمدند و طوری که کسی نفهمد، مرا صدا کردند و مقداری پول به من دادند. وقتی شمردم، دیدم همان مقداری است که لازم داشتم.

هم گوشت رسید و هم پول

روزی گروهی از طلاب مهمان ایشان شدند. ایشان از خدمتکاران خواست که برای ناهار آبگوشت درست کنند. این درحالی بود که آن‌روز اصلا گوشت در خانه نداشتند. آنها درمی‌مانند که چه کنند؟ چیزی نمی‌گذرد که شخصی برای ایشان گوشت می‌آورد و خدمتکاران با آبگوشت از مهمانان پذیرایی می‌کنند. وقت رفتن مهمانان حاج‌آقا از خدمتکاران می‌خواهد که مبلغی پول بیاورند تا به هر یک از مهمانان هدیه بدهند. آنها می‌گویند: پولی در منزل نیست. ایشان در پاسخ گفت: نگران نباشید! همان کسی که گوشت رساند، پول را هم می‌رساند. چیزی نمی‌گذرد که شخصی مبلغی خمس برای ایشان می‌آورد و ایشان از همان پول به طلاب مهمان می‌دهند. آن بزرگوار توکل فوق‌العاده‌ای داشت و معتقد بود که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و خود و امور خود را به او واگذار کند، خداوند در موارد لزوم او را تنها نخواهد گذاشت و خود متکفل امور او خواهد شد که به مصداق آن اشاره گردید.

خاموش شدن آتش با مهر منقش به آیه قرآن

ایشان معتقد بود که اگر کسی اعتقاد درستی در باب دین و قرآن و اهل‌بیت (ع) داشته باشد و باور کند که به او کمک می‌کنند، کمکش می‌کنند. یکی از روحانیان در این‌باره می‌گوید: در یکی از اعیاد روحانیان اردکان جشن گرفته بودند و از ایشان دعوت کرده بودند. ناگهان پارچه‌هایی که بالای سر ایشان آذین‌بندی شده بود، آتش گرفت و خطر بزرگی مجلس را تهدید کرد. همه مضطرب شدند؛ ولی طولی نکشید که آتش به‌طور غیرمنتظره‌ای خاموش شد. ایشان گفت: اگر کسی با اعتقاد، قرآن را به آتش نشان دهد، خاموش می‌شود. من قرآن به‌همراه نداشتم، مهرم را که آیه‌ای از قرآن روی آن بود، درآوردم و به آتش نشان دادم و آتش خاموش شد.

سادهزیستی در عین مُکنَت

آن بزرگوار با اینکه از مکنت قابل‌توجهی برخوردار بود، قناعت شگفت‌انگیزی هم داشت. منزل ایشان از حقیرترین منازل بود. بعد از انقلاب هم که به‌دلیل ملاحظات امنیتی به منزل جدید منتقل شدند، آن‌هم ساختمانی بود که شباهتی به منزل نداشت و برای سکونت نامناسب بود. خواستند برای رفاه حال فرزندان ایشان و خانواده‌های آنها، یکی دو اتاق به آن اضافه کنند، ایشان گفت: تا من زنده‌ام، کسی حق گذاشتن یک خشت روی خشت ندارد. چنان خودساخته بود که دنیا در نظرش هیچ جلوه‌ای نداشت؛ علی‌رغم تمکن مالی همچون قشر ضعیف زندگی می‌کرد و آنچه را داشت، صرف نیازمندان می‌نمود. پول بی‌ارزش‌ترین چیز نزد ایشان بود. هیچگاه پولی را برای خود نگه نمی‌داشت و مبلغی را که به دستش می‌رسید، به نیازمندان می‌داد. هیچ دلبستگی به مظاهر مادی نداشت. در زندگی از زی طلبگی خارج نشد. در میان طلبه‌ها ساده‌ترین لباس را می‌پوشید و با وجود اینکه عالم تراز اول علمی بود، زندگی شخصی و خانوادگی بسیار عادی داشت. طلبه‌ها که ایشان را می‌دیدند، هیچ‌وقت احساس کمبود نمی‌کردند که بگویند: پس ما نداریم.

ارتحال

آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی(ره) پس از مدت‌ها خدمت‌گزاری به اسلام و انقلاب، سرانجام پس از سپری کردن یک دوره بیماری، صبح ۲۸ شهریور ۱۳۷۱شمسی (۲۱ ربیع‌الاول ۱۴۱۳قمری) و در سن ۸۵ سالگی دعوت حق را لبیک گفت و پس از تشییع با شکوه و اقامه نماز میت توسط آیت‌الله محمد امامی کاشانی، در جوار تربت پاک شهدای شهیدیه، به خاک سپرده شد و برای همیشه آرام گرفت.

پیام تسلیت امام خامنهای

باسمه تعالی

«رحلت عالم ربانی، حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی را که از علمای برجسته و مبارز استان یزد بود، به حضرت ولی‌عصر ـ ارواحنا فدا ـ و به جامعه علمی و روحانی آن استان و به دوستان و علاقه‌مندان آن‌مرحوم، بالخصوص فرزندان و خانواده ایشان تسلیت عرض می‌کنم.

این عالم جلیل در شمار افراد نادری بود که از سال‌ها پیش، روح مجاهدت و مبارزه در راه خدا و عدم تسلیم در مقابل ظلم و سلطه طاغوتی را در بیان و عمل خود آشکار ساخته بود و در دوران اختناق، یکی از چهره‌های مبارز آن استان به‌شمار می‌رفت. تلاش خستگی‌ناپذیر ایشان در اوان مبارزات و حرکت به یزد و سپس در آغاز پیروزی با رهبری فعالانه مردم میبد، از جمله برگ‌های نادر کتاب انقلاب است.

خداوند متعال روح این بزرگوار را با اولیائش محشور کند و ایشان را از اجر و ثواب مجاهدان برخوردار سازد.»

خـــدمــات اجتـــمـــــاعــــــی

منزل یا پایگاه مردمی

یکی از شاگردانش در این‌باره می‌گوید: ایشان از اذان صبح تا شب در مسجد نزدیک منزل خودشان حضور داشت و مرتب به مراجعات مردم پاسخ می‌داد و این کار حدود ۴۰ سال تداوم داشت و حتی ساعاتی از شب در خدمت مردم بود و به امور مردم از قبالجات، نوشته‌جات، دعاوی مردم و به همه مسائل و احتیاجات‌شان پاسخ می‌داد.

منزل ایشان هم دادگاه بود هم سازمان تبلیغات بود و هم محل بررسی زندگی فقرا، هیچ استراحتی نداشت؛ حتی وقتی که به محلات و اطراف شهر می‌رفت و ما در خدمت ایشان بودیم، ایشان تا آخرشب بود و کار می‌کرد. مشکلات مردم را در اولویت قرار داده بود. مردم نیز در همه مشکلات به ایشان مراجعه می‌کردند و ایشان را پناهگاه و ملجأ خود می‌دانستند.

خدمات مردمی، رونق و آبادانی منطقه

مرحوم آیت‌الله اعرافی اموال موروثی و نیز وجوهات مردمی و خیرات خیرین را که در اختیارش بود، جهت عمران و آبادانی منطقه مصرف می‌کرد و خدماتی که ایشان در راه ساختن مدارس و مساجد و امثال آن انجام داده، ‌ فراوان است که می‌توان به موارد ذیل اشاره کرد:

۱. ساخت مسجد انقلاب؛

۲. ساخت مسجد امام؛

۳. ساخت مسجد خواجه خضر؛

۴. ساخت مسجد قدس (مجیدآباد)؛

۵. ساخت مسجدی جنب مزار شهیدیه؛

۶. ساخت مسجد سیدالشهداء(ع)؛

۷. ساخت حمام جنب منزل خود؛

۸. ساخت حمام جنب مسجد امام؛

۹. ساخت حمام جنب آب‌انبار حفیظ؛

۱۰. ساخت مدرسه علمیه طوسی در شهیدیه؛

۱۱. ساخت مدرسه علمیه حجت‌بن الحسن؟عج؟ میبد؛

۱۲. ساخت مدرسه راهنمایی دخترانه؛

۱۳. ساخت درمانگاه؛

۱۴. تأسیس صندوق قرض‌الحسنه؛

۱۵. حفر چاه مجیدآباد؛

۱۶. حفر چاه آب آشامیدنی شهیدیه؛

۱۷. حفر چاه شهرک آیت‌الله اعرافی؛

۱۸. ساخت آب‌انبار نو؛

۱۹. آب‌انبار مجیدآباد و رمضان؛

۲۰. احداث غسالخانه و...

تأسیــــس بانک اســـــلامی با هــــــدف مبارزه با ربا

از جمله خدمات ارزنده ایشان تأسیس صندوق قرض‌الحسنه قائم آل‌محمد(عج) میبد است. مسئول صندوق قرض‌الحسنه می‌گوید: «سال ۱۳۵۳ من کارمند بانک ملی بودم. روزی برای حساب سال حضور ایشان رسیدم. به من گفتند: بیا برای خدا یک بانک اسلامی راه بیندازیم تا ربا را از جامعه براندازیم. بنده عرض کردم: در این مورد فکر می‌کنم و نتیجه را به شما اطلاع می‌دهم. فردای آن‌روز خودشان شخصاً برای پیگیری تأسیس بانک اسلامی به محل کار بنده تشریف آوردند و مرا به این کار ترغیب کردند و بنده آمادگی خودم را اعلام کردم و با همکاری حجت‌الاسلام سیداسدالله امامی و مساعدت برخی از مؤمنان نیکوکار و حمایت آیت‌الله شهید صدوقی صندوق قرض‌الحسنه‌ای تحت نظارت حاج شیخ راه انداختیم و با توصیه‌ها و تشویق‌های ایشان در خطبه‌های نماز جمعه مؤمنان نیکوکار حساب باز کردند و صندوق سرمایه‌ای پیدا کرد و الآن صندوق دارای ساختمان مستقل می‌باشد».

فعالیت‌های سیاسی و مبارزاتی آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره)

مبارزه با خوانین

زمان بازگشت ایشان به میبد همزمان با دوران حکومت رضاخان و تسلط خوانین در مناطق مختلف بود. ایشان از همان مقطع و در سنین جوانی به مبارزه با ظلم خوانین و دفاع از حقوق مردم پرداخت. بدون ملاحظه قدرت خوانین و پشتیبانی حکومت از آنان، به‌صراحت و در مجالس عمومی در برابر رفتارهای خلاف شرع آنها و حقوق مردم موضع می‌گرفت و به آنها تذکر می‌داد و هیچ ترس و ابایی از این حرکت نداشت. نقل است، شبی خوانین ایشان را به مجلس روضه‌خوانی خود دعوت می‌کنند تا با حضور ایشان در آن مجلس، هم چهره وی را به‌عنوان مخالف خود، در دیده مردم تعدیل کنند و هم زمینه ابراز مخالفت ایشان با خود را کمرنگ کنند؛ ایشان در آن مجلس نیز ضمن برشمردن کارهای خلاف شرع حکومت و خوانین، آنها را نصیحت و در رفتار و عمل به آنان بی‌اعتنایی می‌کند.

آن بزرگوار بسیاری از قوانین را برخلاف قوانین حکومت و خوانین، بر اساس قوانین اسلامی در منطقه پیاده می‌نمود. خوانین که از گسترش نفوذ ایشان در میان مردم و به خطر افتادن موقعیت و منافع خود می‌ترسیدند، به‌شیوه‌های مختلف سعی در کنترل ایشان داشتند تا جایی که تصمیم گرفتند، ایشان را از میبد به شهر دیگری بفرستند؛ اما با شجاعتی کم‌نظیر و قاطعانه در مقابل زیاده‌خواهی و ظلم آنها ایستادگی کرد و ذره‌ای در دفاع از حقوق مردم کوتاه نیامد و گفت: من وظیفه دارم، همین جا بمانم تا ظلم این خوانین را از سر مردم کوتاه کنم.

مبارزه با بهائیت و قلع و قمع کردن آنها

آیت‌الله اعرافی(ره) علاوه بر مبارزه با خوانین و حکومت طاغوت،‌ نسبت به فعالیت جریان‌های ضد اسلامی خصوصاً بهائی‌ها که در منطقه میبد و اردکان ساکن بودند و مورد حمایت حکومت بودند نیز، غافل نبود و ضمن پیگیری نحوه فعالیت آنها به مقابله با آنها می‌پرداخت.

هدف اصلی فعالیت آنها تضعیف مالی و اعتقادی مسلمانان بود. از یک طرف می‌کوشیدند، با رواج ربا در بین مسلمانان و تملک زمین‌های‌شان، آنها را از نظر مالی تضعیف و بر آنها مسلط شوند و از سوی دیگر، با ترویج بی‌بندوباری، اعتقادات دینی آنها را کمرنگ کنند.

آیت‌الله اعرافی به‌ خطر این جریان کاملاً واقف بود. تنها راه را برخورد ارعاب‌آمیز و در نهایت بیرون راندن آنها از منطقه می‌دانست؛ از این‌رو دنبال فرصت مناسبی بود تا اینکه روزی تعدادی از بهایی‌ها، یکی از جوانان مسلمان را به‌دلیل واهی کتک زدند. ایشان از مسجد درحالی‌که تحت‌الحنک انداخته بود، با جمعیت زیادی به سمت محله بهایی‌نشین حرکت کردند. بهایی‌ها به‌محض اطلاع، قبل از آنکه مردم به آنجا برسند، با رها کردن خانه و زندگی به شهرها و روستاهای مجاور متواری شدند. آیت‌الله اعرافی بعد از آن، فرصت را غنیمت شمرده و به سمت اردکان حرکت کردند و با همراهی آیت‌الله خاتمی(ره) و عده‌ای از مردم اردکان، به سمت محلات بهایی‌نشین حرکت کردند و آنان نیز با مشاهده اوضاع پا به فرار گذاشتند. در نهایت با این اقدام شجاعانه و مناسب ایشان، شر و خطر بهایی‌ها برای همیشه از مردم منطقه رفع گردید.

مبارزه با رژیم پهلوی

آیت‌الله اعرافی حکومت پهلوی را نامشروع می‌دانست و معتقد بود، مخالفت با حکومت نامشروع پهلوی واجب است؛ لذا در جریان مبارزه مردم علیه رژیم ستم‌شاهی پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی، پیشوایی مردم میبد را عهده‌دار بود. در نماز جمعه‌ها و منبرها و همچنین با صدور اعلامیه، به افشاگری علیه رژیم پهلوی می‌پرداخت و به‌همین دلیل چندبار دستگیر شد و به ساواک انتقال یافت. وی در راهپیمایی‌ها و تظاهرات علیه شاه، پیشاپیش همه حرکت می‌کرد و هراسی به دل راه نمی‌داد. مخالفت و مبارزه این عالم ربانی با رژیم طاغوت چند ویژگی ممتازی داشت که عبارتند از:

الف: مخالفت با همه امور حکومت

از آنجایی که وی اصل حکومت را نامشروع می‌دانست؛ لذا با همه امور و فعالیت‌های حکومت مخالف بود؛ زیرا آن را منتسب به حکومت نامشروع می‌دانست؛ از این‌رو حتی حاضر نشد، برای فرزندانش شناسنامه بگیرد و یا با همه ارزشی که برای علم قایل بود، حاضر نشد آنان را به مدرسه دولتی بفرستد؛ زیرا معتقد بود که تعلیم و تربیت حکومت غربی و به‌دور از فرهنگ اسلامی است و فرستادن فرزندان به مدرسه را نوعی به رسمیت شناختن حکومت به حساب می‌آورد.

ب: شجاعت در بیان مخالفت

ایشان بی‌هیچ ترس و واهمه‌ای بر ضد اعمال خلاف شرع و حقوق مردم در دستگاه‌های حکومتی و شخص شاه آن هم در مجالس عمومی و پشت بلندگو موضع می‌گرفت و به شخص شاه با بردن نام او تذکر می‌داد؛ این درحالی بود که آن زمان کمتر مخالفی شهامت ابراز مخالفت داشت یا به خود اجازه می‌داد، در یک مجلس عمومی سخنی که نشانه مخالفت با شاه و حکومت است، بر زبان جاری کند؛ چه برسد به اینکه نام شخص شاه را ببرد.

حمایت و اطاعت از امام خمینی(ره)

ایشان سال‌ها قبل از شروع نهضت اسلامی به رهبری امام راحل(ره)، علم مخالفت با رژیم را به دوش گرفته بود و در منطقه به‌عنوان مخالف و مبارز شناخته می‌شد و مورد توجه و نظارت دستگاه‌های حکومتی بود. او ضمن اعلام حمایت از امام، مردم را نیز به حمایت و اطاعت از ایشان فراخواند و با وجود سابقه فعالیت مبارزاتیش، سخنان و رفتار امام(ره) را مبنای فعالیت مبارزاتی خود قرار داد؛ چراکه معتقد بود، ایشان نایب امام زمان؟عج؟ است و حکم ایشان، حکم خدا و امام زمان؟عج؟ و اطاعت از ایشان واجب است. در آغاز نهضت ایشان با صراحت و شجاعت کم‌نظیرش در مجالس عمومی نام امام(ره) را می‌برد و اطلاعیه ایشان را برای مردم قرائت می‌کرد و خود را تابع نظرات خاص حضرت امام می‌دانست.

بوسه بر نامه حضرت امام (ره)

آن فقیه وارسته در طول فعالیت‌های مبارزاتی وقتی به نقطه کور و مبهمی می‌رسید، با نوشتن نامه‌ای از حضرت امام خمینی(ره) کسب تکلیف می‌کرد. وی نامه‌ای می‌نوشت و از طریق یکی از معتمدین از طریق کویت به نجف خدمت حضرت امام ارسال می‌کرد. وقت جواب نامه را می‌آوردند، ایشان در حالی که اشک شوق می‌ریخت، نامه را باز می‌کرد و می‌بوسید و بعد، آنچه را که امام فرموده بودند، بدون کم و زیاد عمل می‌کرد.

من مقلد آیتاللهالعظمی خمینی هستم

آیت‌الله محمدابراهیم اعرافی(ره) از جمله شخصیت انقلابی و شجاعی بود که از هیچ مقامی هراس به دل راه نمی‌داد و صریحاً از امام طرفداری می‌کرد. زمانی در یزد مأموران ساواک افرادی را که مقلد حضرت امام(ره) بودند، سخت اذیت می‌کرد. روزی دو نفر از طلاب مقلد امام به منزل ایشان آمده و گفتند: مأموران از ما پرسیدند: مقلد کی هستید؟ گفتیم: مقلد آقای خمینی؛ حالا می‌خواهند ما را دستگیر کنند. ایشان گفت: از من هم بپرسند، می‌گویم: مقلد آیت‌الله‌العظمی خمینی هستم؛ مگر ما عزیزتر از موسی‌بن جعفر(ع) هستیم؟ پایش بیفتد، زندان هم می‌رویم.

من برای آقای خمینی پول میفرستم

روزی یکی از مأموران نظامی با هیبت خاصی وارد منزل آیت‌الله اعرافی شد. بعد از نشستن و احوال‌پرسی معمول، از ایشان پرسید: از که تقلید می‌کنید؟ ایشان با کمال خون‌سردی گفت: از آقای خمینی. آن شخص با حالت تندی گفت: از آقایان علمای دیگر پرسیدم، از کی تقلید می‌کنید؟ گفتند از آقای خوانساری! شما چطور جرأت می‌کنید، بگویید از آقای خمینی؟ حتماً آقای خمینی برای شما پول می‌فرستد که شما از او طرفداری می‌کنید! ایشان لبخندی زد و گفت: من پول برای آقای خمینی می‌فرستم! بعد هم بلند شد و رفت و پسته و گز آورد و به آن مأمور تعارف کرد و طوری با آن مأمور رفتار کرد که وقتی می‌رفت، به ایشان گفت: حاج‌آقا! من هم با شما هم‌عقیده‌ام و آقای خمینی را قبول دارم و می‌دانم، شاه فرد بی‌لیاقتی است.

تکریم امام خمینی(ره) با عبارت مقدس «علیهالسلام»

آیت‌الله اعرافی مبلغ واقعی برای ترویج مرجعیت حضرت امام(ره) در یزد بود. بعد از ارتحال آیات عظام بروجردی و سید عبدالهادی شیرازی(ره)، ایشان به‌صراحت اعلام کرد که مرجع مسلمانان باید امام باشد و در مجلس ختم آیت‌الله حکیم ایشان منبر رفت و علناً مردم را دعوت به تقلید از حضرت امام کرد و سپس متن اعلامیه جمعی از علما و بزرگان را که مرجعیت امام را امضا کرده بودند، در بالای منبر با شجاعت خواند که مایه حیرت همگان گردید. آیت‌الله اعرافی(ره) خیلی به امام علاقه داشت. هر وقت اسم امام برده می‌شد، ایشان دنبالش می‌گفت«علیه‌السلام»؛

او اعتقاد داشت، امام خمینی(ره) فرشته‌ای است در لباس انسان؛ لذا سفارش می‌کرد، بدون وضو دست به عکس امام نزنید و اطلاعیه‌های امام را لُب قرآن می‌دانستند و گاهی شخصاً اعلامیه‌های امام را در میان مردم پخش می‌کردند.

شاه بدتر از یزید است

منزل ایشان در آن دوران پناهگاه انقلابیون بود. روزی در مسجد جامع بر بالای منبر که ژاندارم‌ها هم حضور داشتند، ایشان بدون هیچ واهمه‌ای ستم‌های رژیم را افشا کرد و گفت: شاه بدتر از یزید است؛ یزید در مجلس عمومی عبا به روی سر زنش انداخت تا از دید نامحرم پنهان بماند؛ ولی شاه عکس زنش را بدون حجاب در معرض دید همه قرار می‌دهد. راهپیمایی‌های باشکوه در میبد از منزل ایشان آغاز می‌شد. همیشه شمشیر به دست، پیشاپیش مردم حرکت می‌کرد و به همراه آیات صدوقی و خاتمی؟رهم؟ رهبری مردم استان یزد را در طول انقلاب بر عهده داشت. خاصه آنکه ایشان به‌تعبیر رهبر معظم انقلاب، روحانی کم‌نظیر، روشن و شجاعی بود. ایشان آخوند معمولی نبود؛ رهبری می‌کرد.

ماجرای دستگیری آیتالله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره) پس از راهپیمایی مردمی در ۲۴ شهریور ۵۷

دو روز قبل از دستگیری آیت‌الله اعرافی عده‌ای از افراد مطلع آمدند و گفتند: یکی از بچه‌های انقلابی از فرمانداری اردکان خبر داده که ساواک یزد برنامه دارد که جمعه ایشان را دستگیر کند و بلافاصله به تهران بفرستد، به ایشان بگویید: اگر امکان دارد، این هفته نماز جمعه برگزار نکند یا در همان شهیدیه بخواند و تظاهرات راه نیندازد. مطلب را به ایشان اطلاع دادیم. ایشان گفت: مگر هفته‌های قبل خطر نداشت؟ مگر فقط وقتی خطری نیست، باید تظاهرات کرد و نمازجمعه خواند؟ این هفته باید برویم و حتماً می‌رویم. بعد این آیه را قرائت کرد: « فَمَثله کَمثل الکلبِ اِن‌تَحمل علیه یلهَث اوتَترُکه یَلهَث»؛ اینها همانند سگ هستند؛ اگر رهایشان کنی، دنبالت می‌کنند.» پس ما باید اینها را دنبال کنیم.

آن هفته قرار بود نماز جمعه در بیده برگزار گردد. مراسم همان‌گونه که تدارک دیده شده بود، انجام شد. ایشان هم آمد و با صلابت خطبه خواند و مطالب مهمی هم گفت. بعد از نماز، تظاهرات شروع شد و تا خیابان فیروزآباد ادامه یافت. در آن‌جا مأموران آمدند و مردم را با تیر هوایی پراکنده کردند. حاج شیخ از آنجا با اتومبیل به سمت شهیدیه حرکت کرد. وقتی وارد خیابان شهیدیه شد، همراهانش کم‌کم از اطراف ایشان متفرق شده بودند. نفربرهای ساواک با شلیک چند تیر هوایی بقیه را هم متفرق کردند و اتومبیل ایشان را توقیف کردند و به یزد بردند. مردمی که اطراف ایشان بودند، می-خواستند مانع شوند؛ ولی ایشان امر به آرامش کرد.

بلافاصله پس از اینکه ایشان را به یزد بردند، مردم میبد مطلع شدند و تجمع عظیمی در کنار جاده سنتو برگزار کردند و گفتند تا ایشان آزاد نشود، ما به خانه بر نمی‌گردیم. بنده به منزل آیت‌الله خاتمی رفتم. ایشان گفت: من به آیت‌الله صدوقی تلفن زده‌ام. خود بنده هم به آیت‌الله صدوقی زنگ زدم و گفتم: مردم می‌خواهند، از میبد به طرف یزد حرکت کنند. ایشان گفت: حرکت به یزد صلاح نیست؛ ولی مردم به ایشان محبت دارند و اگر ما هم بگوییم، متفرق شوند، نمی‌شوند. من در اینجا پیگیر هستم. بنده فهمیدم که نظر آیت‌الله صدوقی این است که مردم پراکنده نشوند. شهید صدوقی، شهید پاک‌نژاد را به ساواک فرستاد. عده‌ای از مردم یزد هم، در مسجد حظیره(روضه محمدیه) تحصن کردند. عده‌ای هم در اطراف ساواک، تجمع کردند که اگر خواستند، ایشان را به تهران منتقل کنند، اطراف جاده را محاصره کنند و مانع شوند. ساواک گفته بود، شرط آزادی ایشان این است که مردم دست از تجمعات خود بردارند؛ ولی شهید صدوقی گفته بود: مردم را نمی‌شود متفرق کرد.

بالاخره تلاش‌های بسیار زیاد شهید صدوقی و پافشاری مردم، ساواک را مجبور به آزادی ایشان کرد. دستگیری ایشان ساعت ۲ بعد از ظهر بود و آزادیش ساعت ۹ شب. هنگام آزادی جمعیت عظیمی که در مسیر تجمع کرده بودند، ایشان را تا مسجدِ کنار منزلشان همراهی کردند. ایشان همان لحظه بالای منبر رفت و صحبت کرد و دل‌های مردم با شنیدن صدای ایشان آرام گرفت.

به ساواکی گفتم نامه امام خمینی(ره) را ببوس

در طول چند ساعتی که در ساواک بود، ماجراهایی شنیدنی واقع شده بود که بعداً خود ایشان برای ما تعریف کرد. می‌گفت: در راه که می‌رفتیم، من دست به جیب بردم که قرآن جیبی‌ام را بیرون بیاورم و بخوانم. همین که دست به جیب بردم، آن‌ها ترسیدند و اسلحه‌ها را تا نزدیک صورتم آوردند. گفتم: نترسید! سلاح ما از نوع سلاح شما نیست. سلاح ما قرآن است.

وقتی وارد ساواک شدم، ابتدا شمشیر مرا گرفتند. بعد پرونده مرا آوردند و اسناد مربوط به مرا قرائت کردند. از جمله مطالبی که در پرونده آمده بود، این بود که شما علیه دولت قیام مسلحانه کرده‌اید. بعد قرآنِ مرا گرفتند و به رئیس ساواک دادند. به او گفتم قرآن را ببوس. بوسید! بعد آن را ورق زد. اعلامیه امام لای قرآن بود. رئیس ساواک گفت: این اوراق ضاله در اینجا چه می‌کند؟ گفتم: این هم از قرآن است. این لب قرآن است. حکم خداست. اگر مؤمن هستی، این را هم ببوس. بالاخره آن‌قدر در مورد اطلاعیه امام گفتم تا او را مجبور کردم که آن را هم ببوسد. بعد مقداری آن‌ها را نصیحت کردم. در مورد تقوا و قیامت برای آن‌ها گفتم و چه خوب شد که مرا به آن‌جا بردند؛ چون کمتر روحانی به آنجاها می-رفت و لازم بود، این مسائل به گوش آنها برسد. به آنها گفتم: انقلاب بالاخره پیروز می‌شود. شماها هم بیایید، با ما همراهی کنید تا زودتر پیروز شود. به شاه هم بگویید، دست از این کارها بردارد و توبه کند. تازه اگر امام توبه‌اش را قبول کند؛ وگرنه باید قصاص شود. رئیس ساواک گفت: به مردم بگویید:« درود بر خمینی» بگویند؛ ولی «مرگ بر شاه» نگویند. گفتم:« درود بر خمینی»، لازمه‌اش «مرگ بر شاه» است.

وقتی می‌خواستند مرا آزاد کنند، گفتند: اگر می‌خواهید بروید، بروید. از منزل آقای صدوقی برای شما ماشین آورده‌اند. گفتم: شمشیر ما چه شد؟ گفتند: شمشیرتان باید اینجا باشد. گفتم باشد تا پدر شما را در بیاورد!

بعد از اینکه مردم ساواک را گرفتند، اولین چیزی که آوردند، شمشیر ایشان بود. شهید پاک‌نژاد شمشیر را آورد و به ایشان داد و با لبخند گفت: حاج‌آقا! راستی که این شمشیر در ساواک ماند تا پدر ساواک را درآورد. (پارسای کویر ص۱۴۹)

غسل شهادت

در تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی که از منزل ایشان شروع می‌شد، بیرون می‌آمد و از اطرافیان و همراهان می‌پرسید: غسل شهادت کرده‌اید؟ این نشان می‌داد که خود غسل شهادت کرده‌اند و تا پای جان حاضرند، این راه را ادامه دهند و هر لحظه آماده جان‌فشانی هستند؛چراکه در راهپیمایی احتمال برخورد مأموران حکومتی وجود داشت و ایشان با این فرمایش، این روحیه را در بین مردم ترویج می‌کردند که تا پای جان نباید دست از مبارزه با رژیم برداشت و باید برای برقراری نظام اسلامی تلاش نمود.

نان و ماست در ساواک

آیت‌الله اعرافی از ابتدای طلبگی تا پایان عمر به‌شدت مراقب بود که غذایش حلال باشد. از استعمال اجناس و خوردن غذاهای خارجی و شبهه‌ناک به‌طور جدی پرهیز می‌کرد. روزی ایشان را در تظاهرات دستگیر کرده و به ساواک یزد می‌برند. وقت غذا می‌شود و ایشان را دعوت به غذا خوردن می‌کنند. ایشان از خوردن آن غذاها اجتناب می‌کند و پولی از جیب خود درآورده و به یکی از پاسبان‌های آنجا می‌دهد که برای ایشان نان و ماست بگیرد. آن شخص با آن پول نان و ظرف ماستی تهیه می‌کند ایشان مقداری از آن را میل کرده و بقیه را به‌همان شخص می‌دهد که نان و ماست خریده بود و به او توصیه می‌کند که از غذای ساواک پرهیز کرده و از این نان و ماست بخورد.

اقامه نماز جمعه واجب عینی است

شهرستان میبد از جمله معدود شهرهایی بود که قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، فریضه عبادی سیاسی نمازجمعه در آن برگزار می‌شد و پایه‌گذار آن‌ حضرت آیت‌الله حاج شیخ محمدابراهیم اعرافی(ره) بود. ایشان با بررسی متون و کتب استدلالی فقهی، به این نتیجه رسید که اقامه نمازجمعه واجب عینی است؛ لذا این فرصت را غنیمت شمرد و این سنت حسنه دینی را با توجه به نفوذ و جایگاهی که در بین مردم منطقه داشت، احیا نمود.

برگزاری نمازجمعه، فرصت مناسبی برای بسیج مردمی و نمایش قدرت عظیم سیاسی و معنوی آنان بود. او با این حرکت و شیوه خاصی که در آن داشت، هر هفته فرصت مناسب برای قدرت‌نمایی مردم و انقلابیون را فراهم می‌کرد. معمولاً هر هفته آن را در یکی از محلات برگزار می‌کرد و این روش، ضمن اینکه فرصت را برای حضور همه قشرهای مردم در همه محلات فراهم می‌کرد، پیام انقلاب را نیز به گوش همگان می‌رساند.

خطبه‌های آتشین و صراحت در بیان موجب تشجیع مردم در پیمودن ادامه مسیر دینی و تضعیف حکومت طاغوت می‌شد. نکته جالب اینکه ایشان شمشیر به دست خطبه‌های نمازجمعه را ایراد می‌کرد و همین حالت، این پیام را برای حکومت داشت که هرچند امروز به اسلحه روز دسترسی نداریم؛ اما اگر روزی به آن دسترسی پیدا کنیم، مسلحانه به مقابله می‌پردازیم. نکته مهمتر اینکه در برخی هفته‌ها نمازجمعه را در میدان‌های مهم شهر و در مقابل مراکز انتظامی برگزار می‌کرد تا ضمن به رخ کشیدن قدرت مردمی، موجب تضعیف روحیه مأموران حکومتی نیز بشود. پس از اقامه نمازجمعه با حضور جمعیت نمازگزار، راهپیمایی برگزار می‌کرد که تا چند خیابان ادامه پیدا می‌کرد و مردم ضد رژیم و در حمایت از امام و انقلاب شعار سر می‌دادند. وی همچنین بعد از انقلاب طی حکمی از سوی حضرت امام (ره)به امامت جمعه میبد منصوب گردید و این فریضه عبادی سیاسی را هرچه باشکوه‌تر برگزار می‌کرد.

سفر به تبعیدگاهها و دلجویی از مبارزان تبعیدی

این فقیه انقلابی و پارسا سال‌ها پیش از انقلاب معتقد بود که شاه باید برود و مملکت را فقیه جامع‌الشرایط که مصداق آن را امام خمینی(ره) می‌دانست، اداره کند؛ لذا از مبارزانی که مورد خشم حکومت طاغوت واقع می‌شدند، دلجویی می‌کرد و به تبعیدگاه‌های آنها می‌رفت و با عالمان تبعیدی ملاقات می‌کرد. به‌همین منظور همراه برخی روحانیان سفری به انارک نائین که محل تبعید مرحوم آیت‌الله پسندیده برادر مکرم حضرت امام(ره) و گروهی دیگر از روحانیان بود، رفت. همچنین سفری به ایرانشهر داشت که تبعیدگاه مقام معظم رهبری و حجت‌الاسلام والمسلمین راشد یزدی بود. یکی از روحانیان می‌گوید: زمانی که رهبر انقلاب اسلامی در ایرانشهر تبعید بودند، آیت‌الله اعرافی با ماشین ژیان شهید زاهدی مازندرانی، از میبد به ایرانشهر رفت و چند روزی آنجا ماند و به مقام معظم رهبری و آقای راشد گفت: بیایید از اینجا بیرون برویم. ماندن در اینجا قبول حکومت زور است. فرزندش آیت‌الله علیرضا اعرافی در این‌باره می‌گوید: پس از رحلت ایشان در دیداری که بیت ایشان با رهبر انقلاب داشتند، حضرت آقا فرموده بودند: «مرحوم آقای اعرافی وقتی به ایرانشهر آمدند، به من گفتند: بلند شوید از اینجا برویم! گفتیم: ما در تبعیدیم، اگر از اینجا خارج شویم، درگیری می‌شود. گفتند: ما با آنها می‌جنگیم. من تعجب کردم که پیرمردی این‌گونه سخن بگوید و این‌چنین قوی‌القلب باشد. ایشان روحانی کم‌نظیر، روشن و حقیقتاً شجاع بودند و یک روحانی معمولی نبودند؛ چراکه رهبری می‌کردند. رفتار و گفتار ایشان برای ما درس‌آموز بود.»

بگویید: آیتالله خامنهای

ایشان از همان دوران مبارزات برای مقام معظم رهبری احترام و تکریم ویژه‌ای قائل بود و با وجود دوری راه و نبود وسیله مناسب، به دیدار مقام معظم رهبری به ایرانشهر محل تبعید ایشان رفت و در انتخابات ریاست جمهوری نیز، قاطعانه از معظم‌له حمایت می‌کرد. در جریان گردهمایی سراسری ائمه جمعه در قم و منزل آیت‌الله منتظری، مقام معظم رهبری که رئیس‌جمهور وقت بودند، به‌عنوان امام جمعه تهران سخنرانی کردند. بعد از پایان جلسه ایشان ناراحت بود و می‌گفت: چرا می‌گویند: حجت‌الاسلام والمسلمین خامنه‌ای؟! باید بگویند: آیت‌الله خامنه‌ای! ایشان آیت‌الله است! این در حالی بود که آن زمان بحث قائم‌مقامی آقای منتظری مطرح بود؛ ولی ایشان کوچک‌ترین مطلبی درباره وی نگفت. تکریم و تجلیل ایشان بر بصیرت ایشان در مورد افراد دلالت دارد که با انتخاب رهبری به‌عنون جانشین امام از سوی مجلس خبرگان، آشکار شد.

عصای ابراهیمی

شاه دستور داده بود که در دفتر مدارس عکس شاه و فرح نصب شود و این دستور در تمامی مدارس کشور اجرا شده بود. روزی ایشان در حال عبور از کوچه دبستان شهیدیه، از پنجره دفتر که رو به کوچه بود، متوجه این عکس شد. همان موقع برگشتند و به دفتر مدرسه آمدند و با عصای دستشان آن‌قدر به قاب عکس زدند تا شیشه قاب خرد و عکس پاره شد و بر زمین افتاد؛ درحالی‌که آن زمان کسی که جرأت توهین به شاه یا عکس او را نداشت؛ ولی ایشان با شجاعت ذاتی خود، با دیدن عکس چنین برخورد کردند که مورد تعجب مدیر و معلمان مدرسه شده بود.

فقیه ولایتمدار

آیت‌الله شیخ محمد ابراهیم اعرافی(ره) عالمی ولایی و زمان‌شناس و مروج و مبلغ اندیشه‌های امام(ره) بود و مصداق کلام نورانی امام صادق(ع) که فرمودند: «العالم بزمانه لاتهجم علیه‌اللوابس» بود؛ لذا با زمان حرکت می‌کرد. این عالم واقعی با آن سن بالای خود، از نسل امروز جلوتر بود و مسائل دنیا را می‌فهمید و شگردهای دشمن زمانه‌اش را درک می‌کرد. مانند امام راحل(ره) فرزند زمان خود بود. جامعه و مردم را خوب می‌شناخت و به ظرفیت‌های موجود در جامعه آگاهی داشت و نقش کلیدی در حمایت از امام و افکار و عقاید ایشان داشت. عاشق و مؤید امام بود و همچنین پس از امام(ره)، مؤید رهبر فرزانه انقلاب بود. هرگز از ولایت جدا نشد و ولایت را تقویت کرد و ولایت را رکن رکین اسلام می‌دانست.

ارسال نظر

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha